جدول جو
جدول جو

معنی لگد انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

لگد انداختن
((~. اَ تَ))
جفتک انداختن، کنایه از سرکشی کردن
تصویری از لگد انداختن
تصویر لگد انداختن
فرهنگ فارسی معین
لگد انداختن
لگد پراندن ستور
تصویری از لگد انداختن
تصویر لگد انداختن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلند انداختن
تصویر بلند انداختن
بجای مرتفع انداختن، بی نهایت ستایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند انداختن
تصویر بند انداختن
کندن موهای ریز صورت زنان با نخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند انداختن
تصویر بند انداختن
کندن و برچیدن موهای ریز چهرۀ زنان با نخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگ انداختن
تصویر لنگ انداختن
در ورزش در زورخانه پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتی گیر که در گود گرم کشتی هستند تا به خوشی از یکدیگر جدا شوند
کنایه از تسلیم شدن و ترک نزاع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
مقابل لنگر کشیدن، از حرکت باز داشتن کشتی با انداختن لنگر آن در آب، توقف کردن کشتی در بندر
کنایه از اقامت طولانی داشتن در جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گود انداختن
تصویر گود انداختن
گود کردن محلی، گود کردن چنانکه بیماری چشم کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرت انداختن
تصویر لرت انداختن
لرت افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگام انداختن
تصویر لگام انداختن
مرکب را از سرکشی باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
توقف کردن او در دریا با افکندن لنگردر آب، قرار گرفتن، مقام گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پرتاب کردن لنگ، (زورخانه) عملی که مرشد در گود زورخانه کند برای جدا کردن دو کشتی گیر از یکدیگر و آن چنانست که مرشد از جایگاه خویش لنگگ گرد کند و برسر دو کشتی گیر که گرم کشتی هستند اندازد تا آن دو بخوشی از هم جدا شوند. همچنین هنگامی که مرشد یا ورزشکار دیگری بخواهد بپهلوانی که مشغول هنر نمایی است احترام یا تواضع کند از بیرون گود برایش لنگ پرتاب می کند، (توسعا) میانجی شدن میان دو تن برای ایجاد صلح بین آنها، تسلیم شدن اظهار بندگی و اطاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند انداختن
تصویر بند انداختن
((بَ. اَ تِ))
برچیدن موی چهره زنان به وسیله بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لگام انداختن
تصویر لگام انداختن
((~. اَ تَ))
مرکب را از سرکشی باز داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
((~. اَ تَ))
توقف کردن کشتی بندر، کنایه از ماندن زیاد در جایی
فرهنگ فارسی معین
((لُ اَ تَ))
جدا کردن دو کشتی گیر در گود زورخانه با انداختن لنگ میان گود توسط مرشد، کنایه از اظهار فروتنی کردن و تسلیم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رگه انداختن
تصویر رگه انداختن
Streak
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
Smear, Smudge, Stain
دیکشنری فارسی به انگلیسی
оставлять полосы
دیکشنری فارسی به روسی
bestreichen, schmutzen, beflecken
دیکشنری فارسی به آلمانی
мазать , загрязнять , пачкать
دیکشنری فارسی به روسی
мазати , забруднювати , забруднювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی